آرینآرین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

"هدیه ای از بهشت"

11ماهه شدن آرین

 سلام                     سلام بر پسر عزیز تر از جانم سلام بر پسر مهربانم که همه وجودمه ... عشق کوچولوی مامان 11 ماهه شدی 11 ماهگیت مبارک باشه دیگه به خوبی راه میری ...چهار دست وپا رفتنو گذاشتی کنار و همه تلاشت روی راه رفتنه ... خودتم ذوق میکنی از اینکه داری راه میری هر کاری بهت بگم تکرار میکنی ... الان یاد گرفتی مامانو ناز کنی ... تند تند با خودت حرف میزنی البته به زبون خودت که من بهش میگم مریخی هر لحظه ات پر از خنده و کارای بامزه هست ... یه وقتهایی هم یادت میفته که باید گریه کنی از اون گریه ها ... ولی خب اروم میشی ... با همی...
10 دی 1392

سفرنامه بندر دیلم

  سلام بر پسر کوچولوی خودم روز چهارشنبه عصر(92/10/4) بعد مدتها بابا جون و مامان ، دایی سعید وخانواده اش اومدن خونمون ...قرار بود پنج شنبه صبح بریم بندردیلم ...اماااااا تو اون روز صبح ساعت 6 صبح بیدار شدی و دیگه نخوابیدی .... تا بیایم راه بیفتیم وبرسیم اونجا شد ظهرو آقا آرین ما شد خسته و بهونه گیر و ... عکسم نزاشتی درست بگیرم واگرم گرفتم شد این!!!! خلاصه نه گذاشتی من برم داخل بازار نه با گریه هات گذاشتی بقیه راحت بگردن ... از شانس ما هوا هم بشدت سرد بود و باد شدیدی میومد و مجبور بودیم بیشتر تو چادر باشیم و ناهارو هم تو چادر خوردیم ... ........................................................... چه عجب که یه کم آروم شد...
6 دی 1392

آرین در آستانه 11 ماهگی

سلام پسر قشنگم ..... دقیقا یک هفته دیگه 11 ماهت تمام میشه ... دیشب شب یلدا بود ... اولین یلدای تو ... اما تو مریض بودی ،تب داشتی با اس..... بردیمت دکتر ... وای که چقدر گریه کردی عزیزم ... دلم کباب شده بود از گریه هات ... امروز که اولین روز فصل زمستون بود خدا رو شکر بهتر بودی .....انشالله همیشه صحیح و سالم باشی (92/9/29) ناناز مامان داری کم کم راه میریا ... خودت روی زانوهات بلند میشی و راه میری ...دو سه متری میری اما یهو میفتی ... دلم برا چهار دست وپا رفتنت تنگ میشه عزیزم جدیدا دست میزنی و خودتم میگی دست دست ... و بای بای میکنی ... بهت میگم مامانو بوس کن دهنتو میچسبونی به صورتم یه دندون کوچولوی دیگه هم در آوردی ... لثه بالا...
1 دی 1392
1